گمنام موند و بی نشون...
شنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۳۴ ب.ظ
شهید نوشت:
دفعه آخر که
اومد مرخّصی، حال و هواش فرق کرده بود.
انگار
میدونست آخرین دیدارمونه . خواست حرف بزنه ، اشک توی چشماش حلقه بست. با چشم گریون
گفت: " دوست دارم گمنام باشم ، دلم میخواد قبرم مثل حضرت زهرا (س) مخفی باشه."
دست
آخر هم به آرزوش رسید، هنوزم که هنوزه جنازش پیدا نشده ، گمنام موند و بی نشون....
شهید عباس سالطانی-کتاب روایت عاشقی
دل نوشت:یا حضرت مادر....نگاهت را از ما مگیر یا حضرت مادر
سال قبل همین موقع در جوار شهدای تازه تفحص شده در پادگان شهید محمودوند نفس تازه کرده بودم...دلتنگ دیار شهدایم...اللهم ارزقنا...
- ۹۳/۱۲/۱۶