شهید نوشت

می نویسم برای تو ای شهید...

شهید نوشت

می نویسم برای تو ای شهید...

شهید نوشت

پرواز کردن ربطی به بال ندارد
دل می خواهد
دلی به وسعت آسمان
دل را باید آسمانی کرد …

پیوندها

عین اینکه نمازت قضا بشه...

جمعه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۲۸ ب.ظ

شهید نوشت: داشتیم می رفتیم جایی که پیچیدم توی خیابون یه طرفه

زد روی پام و گفت: داری گناه می کنی ها.

توی جمهوری اسلامی این کار خلاف قانونه

قانون هم که رعایت نکنی گناه کردی

عین اینکه نمازت قضا بشه

هیچ فرقی نداره...

خاطره ای از زندگی شهید دکتر محمد علی رهنمون

 

دل نوشت: این طرح رو تقدیم میکنم به تمامی شهدای پزشک،به مناسبت روز پزشک...

خیلی ها امروز اسیر القاب و اسم و رسم و مدرک شدند...بعضی ها فقط دنبال راهی میگردند که چطور قانون رو دور بزنند...خدایا کمکمان کن فقط بنده تو باشیم و برای تو...

بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ...؟

سه شنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۳۳ ب.ظ
          

 
شهید نوشت:
مرز تسلیم دنیا بودن و تسلیم بودن دنیا
نه فقط اعتقاد
بلکه اعتماد بر خداست...
دل نوشت: این طرح رو تقدیم میکنم به کودکان غزه،هرچند اندک است ولی بیشتر از این در توان این روزهایم نیست...

                                               دریافت

شهید نوشت:

"خدایا، ناب و خالصم گردان. به آشیانه دلم جز پرنده عشق خودت راه نده. یاریم کن تا با نفس سرکشم درافتم. یاریم کن که بنده تو باشم و سر به خاک پاک تو نهم و برای تو زندگی کنم و برای تو بمیرم."

وصیت نامه شهید رضا خان محمد

دل نوشت:

ای خدای صابر،ظرف صبوری و تحملمان را وسعت بخش و جان هایمان را برای ابتلاء خودت سرشار از رضایت و اشتیاق کن...

خدایا...

شنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۳۲ ق.ظ


شهید نوشت:

خدایا از تو می خواهم که طبع ما را آنقدر بلند کنی که در برابر هیچ چیز جز خدا تسلیم نشویم. دنیا ما را نفریبد، خودخواهی ما را کور نکند. سیاهی گناه و فساد و تهمت و دروغ وغیبت ، قلب های ما را تیره و تار ننماید. خدایا! به ما آنقدر ظرفیت ده که در برابر پیروزی ها سرمست و مغرور نشویم. خدایا به من آنقدر توان ده که کوچکی و بیچارگی خویش را فراموش نکنم و در برابرعظمت تو خود را نبینم.

شهید چمران

مهمون علی اکبر امام حسین (ع) شد...

جمعه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۱۱ ب.ظ

شهید نوشت:

یکی از بچه ها رو فرستاده بود دنبالم. وقتی رفتم سنگر فرماندهی بهم گفت: دوست دارم شعر کبوتر بام امام حسین (ع) رو برام بخونی. گفتم حاجی قصد دارم این شعر رو برای کسی نخونم، آخه برای هر کی که خوندم شهید شده. گفت: حالا که این طور شد حتما باید برام بخونی. هر چی اصرار کردم که حاجی الان دلم نیست بخونم، زیر بار نرفت.
شروع کردم به خوندن :

دلم میخواد کبوتر بام حسین بشم من
فدای صحن حرم و نام حسین بشم من...
دلم میخواد زخون پیکرم وضو بگیرم
مدال افتخار نوکری از او بگیرم

همین طور که میخوندم حواسم به حاجی بود. حال و هوای دیگه ای داشت. صدای گریه ش پیچید توی سنگر.

دلم میخواد چو لاله ای، نشکفته پرپر بشم
شهد شهادت بنوشم مهمان اکبر بشم ...

وقتی گلوله توپ خورد کنارش مهمون علی اکبر امام حسین (ع) شد، همون طوری که میخواست. اونقدر پاره پاره که همه بدنش رو جمع کردند تو یه کیسه کوچیک.


شهید حاج احمد کریمی
فرمانده گردان حضرت معصومه (س(


منبع کتاب ستارگان درخشان

دست بر سینه داشتم و لبخند زدم...

شنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۰۰ ق.ظ

                                                      دریافت پوستر

شهید نوشت: به بیمارستان رفتم تا پیکرش را ببینم.وقتی تابوت را باز کردم، با تعجب دیدم که شهید دست بر سینه دارد و با حالت تبسم، لبخند می زند.تعجب کردم که دست بر سینه، چرا لبخند می زند؟تا اینکه یک شب شهید بزرگوار را در خواب دیدم که گفت:

«می دانی چرا لبخند زدم؟ بخاطر آنکه حضرت سیدالشهدا (ع) را در لحظه آخر ملاقات کردم و با ادب گفتم: السلام علیک یا اباعبدالله الحسین (ع)،بعد آقا جلو آمدند و مرا در آغوش گرفتند.برای همین دست بر سینه داشتم و لبخند زدم.»

راوی:داماد شهید محمد زمان ولی پور


دل نوشت:زمین از آب،درخت از خاک،دل از تو سیر نمی شود یا حسین(ع)...دلم تنگ حرم است...

خرمشهر را خدا آزاد کرد...

پنجشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۰۳ ب.ظ


                                              دریافت پوستر در سایز اصلی


شهید نوشت: حاج احمد یک نگاه پر از لطفی به برادران که اکثراً با سر و صورت و دست و پای زخمی روبروی او به خط شده بودند کرد و ادامه داد: به خدا قسم من از یک یک شما درس می‌گیرم. شما بسیجی‌ها برای من و امثال من در حکم استاد و معلم هستید.

تعداد زیادی از دوستان شما شهید شده‌اند. می‌دانم بیش از ۲۰ روز است دارید یک نفس و بی‌امان در منطقه می‌جنگید و خسته‌اید و شاید در خودتان توان ادامه رزم سراغ ندارید. ولی از شما خواهش می‌کنم تا جان در بدن دارید، بمانید تا که شاید به لطف خدا در این مرحله بتوانیم خرمشهر را آزاد کنیم…

در آخر صحبت‌هایش، در حالی که اشک از چشمانش سرازیر شده بود، گفت: خدایا! راضی نشو که حاج احمد زنده باشد و ببیند ناموس ما، خرمشهر ما، در دست دشمن باقی مانده. خدایا! اگر بنابر این است که خرمشهر در دست دشمن باشد، مرگ حاج احمد را برسان!


سخنرانی حاج احمد متوسلیان -روز پنج‌شنبه ۳۰ اردیبهشت سال ۶۱

همزمان با شب آغاز مرحله سوم عملیات الی بیت‌المقدس


گر توبه کردی توبه ات را می پذیرند...

يكشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۱۰ ب.ظ

شهید نوشت: صدای انفجار آمد و سنگر رفت هوا. هر چه صدایش زدیم جواب نداد. رفتیم جلو، سرش پر از ترکش شده بود و به زیبایی عروج کرده بود. جیب هایش را خالی کردیم. داخل جیبش کاغذ جالبی پیدا کردیم. نوشته بود:

گناهان هفته
شنبه: احساس غرور از گل زدن به طرف مقابل.
یک شنبه: زود تمام کردن نماز شب.
دوشنبه: فراموش کردن سجده شکر.
سه شنبه: شب بدون وضو خوابیدن.
چهار شنبه: در جمع با صدای بلند خندیدن.
پنج شنبه: پیش دستی کردن فرمانده در سلام.
جمعه: تمام نکردن صلوات های مخصوص جمعه.

دل نوشت: خدایا،یاد عطاى همیشگی ات آتش دلم را خنکا می بخشد....و یاد گناهان،دیدگانم را اشکبار می سازد... اَللّـهُمَّ اِنّی اَسْتَغْفِرُکَ لِما تُبْتُ اِلَیکَ مِنْهُ ثُمَّ عُدْتُ فیهِ ….خدایا من از تو آمرزش خواهم برای گناهانی که پس از توبه کردن دوباره بدانها دست زده‌ ام تُبْ عَلَیْنَآ إِنَّکَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ...


عکس:منطقه عملیاتی فتح المبین-فروردین93

پدر آسمانی ام روزت مبارک...

يكشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۹:۰۰ ب.ظ

شهید نوشت: در یکی از ملاقاتهایی که حضرت امام (ره) با خانواده ی شهدا داشتند ، فرزند شهیدی 3-4 ساله را برای تبریک خدمت حضرت امام آوردند.

کودک در آغوش ایشان با حالتی معصومانه پرسید:

" آقا امام زمان کی می آید؟"

حضرت امام که از پرسش کودک تعجب کرده بود ، علت این سوال را از همراهان کودک جویا شد.

دایی کودک گفت:

بارها شده است که این کودک از مادر خود می پرسد: پدرم کی می آید؟

و مادرش هم در پاسخ می گوید:

آن روزی که امام زمان (عج) بیاید پدر هم همراه امام زمان(عج) خواهد آمد...

شهیدم نوشت:محتاج حضور توام در این زمانه پرهیاهو...کاش بودی...

      

این فایل صوتی تقدیم به تمامی فرزندان شهید:از اینجا دانلود کنید                  


آقای معلم از جنون حرف بزن...

پنجشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۴:۳۵ ب.ظ

شهید نوشت:

ای معلّمین....شما امانتداران الهی هستید و امانت شما سوای امانتهای دیگران است. امانت شما انسانیت است. سعی و کوشش بنمائید انسانهایی با ایمان و تقوی بسازید.

بدانید این امانتها، انسانهای فردایند که جامعه را می‌سازند. یک خندقی بسازید که اندیشه‌های غربی و شرقی وارد ذهن بچه‌ها نشود ،زیرا چنانچه فرهنگ ما غیر اسلامی شد و به سوی شرق و غرب رفت، مشکل است بتوانیم فرهنگ را اسلامی کنیم.

حمله نظامی را می‌شود دفع کرد و متجاوز را می‌شود از خاک بیرون کرد، ولی در مورد اندیشه‌ها مشکل است.

بدانید تمام ضربه‌هایی که خورده‌ایم، از همین اندیشه‌ها و افکار غیراسلامی بوده است.

به امید اینکه بتوانید انسانهایی خداشناس تحویل جامعه بدهید و فرهنگ را به سوی فرهنگ اصیل اسلامی بکشانید.

به امید آن روز انشاءا... تعالی.

وصیت نامه معلم شهید سید مرتضی طاهری ـ 9/12/1361